متن سخنرانی
محمدجواد اردشیر لاریجانی
در
"نخستین کنفرانس ملی علوم شناختی و رسانه"
بِسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم
الحمداللهِ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ؛ عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ؛ ثُمَّ الصلوه والسلام علی أُحسَنِ مَن عُلِّمَ و عَلَّم أبی القاسم محمد. صلوه الله و سلامه علیه و علی اهل بیته الطاهرین و علی اصحابه المتأدبین بآدابه. السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
خدای را بر نعمتهای بیکران او شکر مینمائیم. فرمود: "وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَه وَ باطِنَةً ".
یعنی خداوند نعمتهای خود را "فلّه"ای و حساب به ما ارزانی داشته و البته همه آنها روشن و آشکار نیستند بلکه برخی از نعمتها مربوط به باطن امور است و پردهبرداری میخواهد تا دانسته شوند. اولین نعمت پنهان و مربوط به باطنترین امور، نعمت "بودن" است. زیرا هستی ما که ضروری نبوده و این لطف او بوده که برما لباس وجود پوشانده است.
دومین نعمت باطنی، نعمت "انسان بودن" است. خدای را سپاس که سنگ نشدیم، درخت نشدیم، از زمره حیوانات نشدیم بلکه انسان شدیم "فی اَحسَنِ تقویم"! و مهمترین و اصلیترین ویژگی انسان: "نطق" و "اراده" است. "نطق" فقط حرف زدن نیست. نطق –یا Logos در اصطلاح فلاسفه یونان- شامل سه لایه مهم است: فهمیدن، بیان فهم و تماشای بی واسطه فهم(که از آن تعبیر به ذهن فوقالذهن مینمایند و نمونه ملموس از علم حضوری است).
البته در میدان "دانش شناخت (Cognitive Science)" همین دو امر، یعنی نطق و اراده محور کاوشهای وسیع و کلیدی است و سومین نعمت باطنی و مهم و بلکه از همه مهمتر: نعمت "هدایت" است! فرمود:" الرَّحْمَنُ، عَلَّمَ الْقُرْآنَ، خَلَقَ الْإِنْسَانَ، عَلَّمَهُ الْبَيَانَ". یعنی دلیل اصلی رحمانیت و مهربانی بی حد و مرز الهی آشنایی و آموزش قرآن است! و نعمتهای خلق و نطق در مراتب بعدی هستند.
بههرحال، توجه به نعم الهی ذهن ما را همواره شکل و سامان مثبت میدهد و امروز هم انشاءا... چنین است.
قصد من امروز -به حول و قوه الهی- معرفی اجمالی "دانش شناخت" (همان عنوان علوم شناختی متداول)، وضعیت آن در ایران امروز، تاریخچه مختصر و برخی از مسائل چالشی و سپس زمینههای کاربرد آن برای "عرصه رسانه" –چه از لحاظ فنی و چه از لحاظ محتوایی- است. بمنه و عونه.
1. اطلاعات کلی و رایج درباره آنچه "علوم شناختی (Cognitive science) خوانده میشود به راحتی در امکانات موجود در فضای مجازی وجود دارد و حتماً شما هم با آن آشنایی دارید و یا میتوانید داشته باشید. من به نکاتی خاص اشاره میکنم. هدف من از طرح این مباحث اینست که اهل فضل و دانش و دانشجویان عزیز به این علم با برکت رغبت پیدا نمایند و تا آنجا که ممکن است از کاربردهای آن در زمینههای مختلف بهره بگیرند.
کلید فهم دانش شناخت(علوم شناختی) اینست که در افعال انسانی و پدیدههای مربوط به آن توجه کنیم و دو دسته "امور"(پدیده-واقعیات-Fact) را از هم تمیز دهیم: امور واقع در مغز انسان و امور واقع در نفس انسان(Mind Facts vs. Brain Facts).
ادراکات حسی، مانند احساس بوی بد، ترس، خشم و یا دیدن یک شی و شناخت آن و امثال اینها همگی از امور نفسانی (امور شناختی Mind Facts) هستند. از سوی دیگر حوادثی که در مغز اتفاق میافتند مانند شاکلههای عصبی(Neural Configurations) و ملکولهای شیمیایی خاص و سلولهای خبررسان و غیره "حوادث مغزی" به شمار میآیند. این دو دسته از امور ربط وثیقی به هم دارند: ترسیدن باعث ترشح آدِرنالین در مغز میشود و عکس آنهم تا حدی زیادی درست است. ربط این دو دسته از "امور" –مغزی و نفسانی- آنقدر زیاد است که یک اصل موضوعه –پیش فرض- از طرف علمای این فن مطرح شده است:
اصلI: امور مغزی در تناظر یک به یک با امور نفسانی قرار دارند و از این نقطه به دو اصل موضوعه متداول دیگر در این دانش میرسیم:
اصل II: تنازل (Reductionism) برای فهم امور نفسانی (Mind Facts) فهم درست پدیدههای مغزی کافی است.
اصل III: برای فهم درست پدیدههای مغزی، مدلهای محاسباتی میتوانند راهگشا باشند.
2. مناقشههای فلسفی: هر سه اصل فوقالذکر از لحاظ فلسفی دارای نقاط آسیبپذیر مهمی هستند! مثلاً تناظر یک به یک (اصلI) صرفاً یک توسیع ساده و به عبارتی "ساده لوحانه" از نمونههای شناخته شده است! اما اطلاق آن مهم نیست؛ بلکه تا حدی که درست است، کارساز و کلیدی است. زیرا به ما یک مسیر دسترسی به پدیدههای نفسانی را میدهد؛ حداقل پدیدههای سادهتر نفسانی. بهترین نمونه آن مساله "دیدن"(Vision) است. برای عالم در میدان تحقیق همین راهگشا است. یا در اصل "تنازل" واقعا قائل به تنازلی بیمعنا صرفاً برای سادگی کار شدهایم! اما از "کفایت" که بگذریم، بسیاری از پدیدههای نفسانی را میتوانیم بهتر بفهمیم!
اصل سوم III، در واقع مربوط به ماهیت "هوش" و تنازل آن به مدل محاسباتی است. از تنازل که بگذریم، مانند ریاضیات، کارآمدی فراوانی در فهم بهتر پدیدههای نفسانی متداول مانند دیدن، ترس، استرس، حافظه و ... بدست میآوریم. "بهتر" غیر از "کفایت" است، ولی اصحاب علم میدانند که برای "بهتر" چه خون دلها باید خورده شود و اصحاب حکمت میدانند که "کفایت" محال است!!
3. ماهیت بین رشتهای علم شناخت: همانطور که در کتب درسی اولیه این علم به تفصیل شرح میدهند، حداقل پنج رشته مهم از علوم در تحقیقات "علم شناخت" دخیل هستند: روان شناسی، زبان شناسی، دانش کامپیوتر، فلسفه و علم عصب شناسی. این که این علوم در تحقیقات امور نفسانی دخیل هستند، مانع از این نیست که "علم شناخت" دارای موضوع واحد (امور نفسانی) و روش واحد (از مسیر امور مغزی، دانش عصب شناسی) باشد!
از جهتی میتوان آن را با "علم فقه" که دانشهای متعددی مانند ادبیات عرب، حدیث و درایه و اصول فقه و تاریخ در آن نقش دارند مقایسه کرد. اما علم فقه هم وحدت موضوع دارد و هم وحدت در روش! ملاک وحدت هر علم واحد بودن این دو امر است: موضوع و روش.
در گذشته افراد عمدتاً همه علوم را میدانستند و نوعی امکان "میان رشتهای ساده" اتفاق میافتاد. گاهی هم تعجب برانگیز یا ساده لوحانه بود. مثلاً ابن هیثم که در نورشناسی و اپتیک optics متخصص بود و کتاب مناظر و مرایای او یک اثر کلاسیک علمی قرون وسطی است، ریاضیات زمان خود را نیز خوب میدانست و در تلاشی برای اثبات اصل توازی در هندسة اقلیدس سعی کرد از فیزیک (اپتیک) که خوب میدانست بهره بگیرد!!
ساده لوحانه و شگفت انگیز است اما مفهوم "میان رشتهای ساده" را نشان میدهد. سپس علوم همراه با مدرنیته توسعه انفجاری پیدا کردند و لزوم تخصص پیش آمد. تخصص آنقدر ریز شد که ریاضی دانان دو شاخه حرفهای یکدیگر را نمیفهمیدند (و نمیفهمند) تا چه رسد به علمای حوزههای مختلف! از نیمه دوم قرن بیستم میلادی دانشمندان در صدد علاج این نقیصه برآمدند، زیرا پدیدههای حقیقی عالم "چندجانبه" است و پیچیدگی فراوانی دارد و بشر اگر همه توان و امکانات علمی مربوط را هم به کار گیرد باز هم کم میآورد! از اینجا روش "میان رشتهای" رایج شد. یعنی یک موضوع علمی مطرح میشود و علمای چند رشته دست به دست هم میدهند تا جنبههای مختلف آن را به کمک هم فهم نمایند. در علم شناخت (علوم شناختی) دانش مغز کلیدی است و بخصوص دانش عصبی که از بقیه نقش کلیدیتری دارد، پایه این علم است. "مدل محاسباتی" توانسته است نقبهای مهمی به دنیای تاریک و مجهول پدیدههای ذهنی(نفسانی) و مقارنات آنها در مغز تعبیه بنماید.
4. کاربرد علم شناخت(علوم شناختی): کاربردهای بالفعل این حوزه از دانش چشمگیر است: مثلاً در درمان عوارض مغزی نظیر نابینایی و پارکینسون و تا حد خوبی این شاخه از علم در کمک به فلج برخی اعضاء یا رفع آن کاربرد داشته است. البته کاربردهای محتمل آینده آن میتواند غیرمنتظره و شگفت انگیز باشد! این علم میتواند در تعاملات فضای مجازی، هوش مصنوعی (که رشتهای از علم کامپیوتر است)، Deep Learning و Machine Learning و شاید در رفع اختلالهای مغزی و یا ایجاد آن ها هم کاربرد داشته باشد.
دانش شناخت به ما کمک میکند که مدلی -اگر چه بسیار ساده تر و نازل تر از- سازمان شناختی فرد به نحو مصنوعی بسازیم که در بعضی جهات شاید از مغز انسان تواناییهای بیشتری داشته باشد. همانطور که "بیلِ" بلدوزر از بازوی فرد توانمندتر است، ساختار بازو بسیار پیچیدهتر از سیستم هیدرولیکِ بازوان بلدوزر میباشد!
5. نگاهی کوتاه به سابقه این شاخه از دانش در ایران: "دانش شناخت" در اصطلاح مدرن و امروزی آن کمی بیش از دو دهه در ایران سابقه دارد. اولین اقدام، حدود 22 سال پیش تاسیس پژوهشکده خاص این حوزه در پژوهشگاه دانشهای بنیادی بود و ریاست آن با مرحوم دکتر لوکس از اساتید بنام دانشکده فنی دانشگاه تهران بود. دکتر لوکس محور کار خود را هوش مصنوعی و بلکه "سیستمهای هوشمند" قرار داد و علاوه بر انجام تحقیقات جالب
در این زمینه که برخی از آنها به صورت مقالات علمی در مجلات مربوطه چاپ شده است، روی چند پروژه کاربردی ـ مانند کنترل هوشمند ترافیک (برای شهرداری تهران) و ساخت موتور هوشمند در مصرف سوخت ـ نیز کار کردند و دستاوردهای جالبی داشتند. سیستمهای هوشمند میتوانند مصنوعی باشند و یا طبیعی باشند. پس از اتمام دوره ریاست دکتر لوکس، دکتر شاهین روحانی که فیزیکدان و ریاضیدان بسیار قابلی است، مسئولیت هدایت این مرکز را به عهده گرفت و علاوه بر هوش مصنوعی، ورود به سیستمهای بیولوژیک را نیز آغاز نمود.
تا اینکه دکتر استکی –که پزشک متخصص و دانشمند علوم اعصاب شناختی است- برای بیش از یک دهه هدایت پژوهشکده علوم شناختی پژوهشگاه را بهعهده گرفت. به نظر من خدمات دکتر استکی آنقدر وسیع و مهم است که باید ایشان را موسس این رشته از دانش در کشور دانست.
اولا، ایشان محور و موتور فعالیتها را به حوزه مغز و شناخت عصبی منتقل کرد که این حرکت تحولی بنیادی بود.
ثانیا، آزمایشگاههای متعدد و مهمی را تأسیس نمود: مانند آزمایشگاههای جمعآوری و مطالعه روی سیگنالهای مغزی حیوانات و عمدتاً میمونها و آزمایشگاههای تصویربرداریهای مغزی (شامل دستگاه FMRI با قدرت 3 تسلا که امکان تصویربرداری بسیار دقیق را به ما میدهد) و ...
ثالثا، نسل اول دانشمندان علم شناخت (علوم شناختی) کشور را با راهاندازی دکترای این رشته در پژوهشگاه تربیت نمود.
هماکنون فارغالتحصیلان دکترای این پژوهشکده در دانشگاههای مهم کشور مانند تهران، شیراز، شهید بهشتی و ... مشغول بهکار هستند و هستههای تحقیقاتی جالبی را تأسیس نمودهاند. بهعلاوه عمده علمای این فن، بخش خوبی از مقالات علمی خود را در IPM (پژوهشگاه دانشهای بنیادی) تألیف کردهاند.
در اینجا لازم میدانم از فعالیتهای دوست عزیزم آقای دکتر خرازی قدردانی کنم که مرکز مجهزی را در دانشگاه تهران تأسیس کردهاند و آقای دکتر نیلی که از همکاران درازمدت ما در پژوهشگاه بودهاند و مقالات علمی فراوانی با همکاری محققین پژوهشگاه به چاپ رساندهاند، مدیریت مرکز مربوطه را در دانشگاه تهران بهعهده دارند و لازم میدانم از حمایتهای وسیع و مستمر معاونت علمی ریاست جمهوری، جناب آقای دکتر ستٌاری تشکر داشته باشم که بدون تردید در توسعه این علم در پژوهشگاه و در سایر مراکز علمی نقش موثر داشتهاند.
پژوهشکده علوم شناختی در پژوهشگاه دانشهای بنیادی هم اکنون زیر نظر دانشمندی جوان و فرهیخته، دکتر قاضیزاده که از امیدهای علمی ایران هستند اداره میشود. ایشان علاوه بر راهاندازی حوزههای جدید، تمام آزمایشگاههای موجود را بهروز کرده و یا در حال بهروز نمودن هستند و من امیدوارم با گسترشی که این حوزه نوین از علوم در کشور پیدا کرده است، بتوانیم افقهای بسیار تازهای را در زمینه "دانش شناختی" باز نماییم.
دانشجویانی که مایلند برای دوره دکترا به این رشته وارد شوند، میتوانند از رشتههای مختلف مانند مهندسی برق، ریاضیات، علوم کامپیوتر و یا پزشکی باشند و البته پس از گذراندن دورههای ضروری همزبانی لازم را بدست آورند. این شاخه از علم برای آنان که قصد جهاد علمی کردهاند، میدانی بسیار پرچالش با کاربری فراوان میباشد. هر که دارد هوس "کرب و بلا"، بسمالله!
6. مختصری درباره ریشههای تاریخی: فعلا در سابقه تاریخی میان علمای جهان اسلام صحبت میکنم: فیلسوفان مسلمان عمدتا به این حوزه یا به مباحثی در این حوزه توجه داشتهاند، شاید بتوان گفت سه میدان یا مبحث مهمترین بوده است:
اول، در حکمت اولی (متافیزیک)، بسیاری از جهات که در مورد خدای سبحان قائل هستند مانند غیرمادی بودن، بسیط بودن، علم و قدرت، همه اینها را برای نفس انسانی اثبات میکنند و این برهان خود نردبانی برای بحث ریشه هستی میباشد. حضرت امام(قده) در پیام به گورباچف، آنجا که ماتریالیسم را به چالش میکشند، استناد به غیرمادی بودن نفس میکنند و اینکه "علم" قابل استناد به سیستم مادٌی نیست و برهان معروف را مطرح مینمایند. تا آنجا که برخی از حکمای الهی مسلمان، در تأویل و تفسیر روایت معروف "مَن عَرف نفسه عرف ربٌه" میگویند که اثبات غیرمادی بودن و بساطت و علم حضوری و اراده درباره نفس، زمینه توسعه استدلال برای ذات پاک الهی را آماده میسازد.
دوم، در فهم "رفتار"های موجودات: خلاصه اینکه حکمای اسلامی قائل به وجود سه سطح یا سه نوع "نفس" در عین همپوشانی با یکدیگر بودهاند:
نفس نباتی، نفس حیوانی و نفس انسانی.
ابنسینا در طبیعیات شفا درباره نفس نباتی بحث میکند؛ مثلا یک دانه گندم که کاشته میشود در مراحل مختلف از خود تصمیم نشان میدهد و... تشخیص هم! مثلا حس میکند هوا گرم شده و شروع به رشد و ریشه زدن میکند و تا آخر کار.
از بیرون که نظاره میکنیم این رفتار کاملا هوشمندانه است و به همین ترتیب حیوانات نیز هوشمندانه رفتار میکنند؛ خطر را تشخیص میدهند، نیاز و عمل متناسب را و بدین جهت است که ابنسینا قایل به نمونههای نفس نباتی و حیوانی میشود که اینها نمونههای نفس نباتی و نفس حیوانی هستند، هم تشخیص دارند و هم تصمیم، اما هر دو را "رویٌهای" –برنامهریزی شده- الگوریتمیک میدانند.
معتقدیم که نفس انساني هم تشخيص دارد و هم اراده؛ اما اين دو فراتر از رويه هستند. علم انسان به آگاهي هاي خود(ذهن فوق الذهن)، در سيستم هاي رويّه اي وجود ندارد؛ بلكه اين صفت مخصوص نفس انساني است.
سوم: در بحث اراده، ابن سينا آن را به دو نوع اراده طبيعي و اراده نفساني تقسيم مي كند. اراده طبيعي«روتين» است و مخصوص نفوس نباتي و حيواني است، برنامه ريزي شده است. اما اراده انساني شامل موارد فراتر است كه«ضد الگوريتم» است!
گرايش امروز فلاسفة ذهن(علم النفس فلسفي) گرايش سكولار و قائل به تنازل است و معتقد به اتّحاد كامل امور مغزي و نفساني است و لذا فلاسفه ذهن مفهوم نفس را صرفاً تعليمي ـ pedagogic ـ ميدانند!
البته اين گونه تلقي ماترياليسم محض است! علم حضوري و اراده، دو گردونه اي هستند كه ماترياليسم،توان عبورِ راحت از آنها را ندارد؛ لذا علت توجه به اين حوزه (ذهن فوق الذهن و اراده انساني) در ميان حكماي اسلامي روشن مي شود و بايد امثال فارابي، شيخ الرئيس، خواجه نصير را از پيشگامان علوم شناختي در تاريخ علمي ايران و جهان اسلام دانست و جا دارد كه در مراكز علميِ جديدِ مخصوص «دانش شناخت» روي اين دو محور تمركز كافي شود.
7. تأملي ساده بر فعل ارادي (Action) افعال ارادي انسان، محلّ ظهور تمام كمالات (و رذائل) انساني است و حقيقتاً شعار «انسان به عمل خود است» كه از فحواي برخي روايات و نصوص قرآني استنباط مي شود، شعاري معنادار و پرمغز است.
فعل ارادي، اداي «هسته دروني» و ظهور خارجي(توسط اعضاء بدن) است. البته افعال ذهني (Mental Acts) خود موضوعي جالب و مستقل است. در هستة دروني فعل، اجزاء مقوّمِ مهمي حضور دارند؛ البته بايد توجه شود كه فعل در بستر وضعيت حقيقي(situation) زاييده مي شود و هر اقدام، خود سبب عبور از وضعيتي به وضعيت ديگر مي گردد. باتوجه به جايگاه«فعل در وضعيت» اين اجزاء عبارتند از:
تصّور عامل از وضعيت( كه مي تواند با وضعيت حقيقي كاملاً متفاوت باشد)؛
مقاصد عالي، واسطه و دانيِ عامل؛
نقشه اقدام كه عامل معتقد است هادي به مقاصد است؛
بكارگيري امكانات و اقدام اوّل.
رسانه با همة اين ها كار دارد، تعامل دارد، تأثير مي گذارد و تأثير مي پذيرد.
نمونه: تصوير عامل از وضعيت! كه هدف، اغواي عمده بهمن سازي هاي اطلاع نما است.«دسترسي آزاد به اطلاعات» صرفاً يك فريب است. حقيقت، بي پناه گذاشتن فكرِ افراد در مقابل تهاجم اغوائي است!
نمونة ديگر: مقاصد عالي و مياني و عملي است که در مقابل لذّات شهواني، پول پرستي و اعجاب در قبال سيطره و تسليم مي گويد: زندگي همين است، با اينهمه لذّات؛ نقد را فداي نسيه نكن!!
تنازل حقيقي، تنازل نفس انساني به نفس حيواني است كه قابل«كوك»كردن مي شود.
اقدام جناب آقاي دكتر تيرانداز، مديرعامل محترم خبرگزاري فارس در برگزاري اين كنفرانس، قدمي درست درجهتي درست است و ان شاءا... دستاوردهاي مهمّي در جهاد رسانه خواهد داشت.
بشر امروز با سه چالش جديد در عصر ديكتاتوري ديجيتال روبرو است:
چالش دانستن، چالش فهميدن و چالش بصيرت. اينها سه مقولة كاملاً جدا و البته به هم مربوط هستند.
فرعون هاي زمان براي دسترسي به دانستن، از اغوا و تحريم و ترور بهره مي گيرند. براي فهميدن، ابرهاي غليظ اطلاع نماها را به صورت حجاب هاي تودرتو درآورده اند كه از يكي که سر بلند ميكني گرفتار حجاب بعدي مي شوي و بصيرت را با «روشنفكريِ» توخالي كه نشخوارِ هزاربار جويدة مدرنيته است به عنوان فكر نو مطرح مي كند، تعويض مي نمايد!
شهادت سردار گرانقدر حاج قاسم سليماني سبب شد كه عشق به مجاهدت در راه اقامة دين، در دلِ بسياري به خصوص جوانان روشن شود و امروزه در مقابل آنان كه عزم جهاد كرده اند ميدان هاي متنوعي وجود دارد: ميدان نظامي، صنايع دفاعي، علمي، فرهنگي، توليد اقتصادي و و البته رسانه اي!
بدانيم كه «شهادت» جايزه است، جايزه آنان كه در ميدان جهاد برنده مي شوند!
و السلام عليكم و رحمها... و بركاته